loading...
حماسه ي سايبري
شهریار110 بازدید : 25 نظرات (0)

وارد اتوبان شهید چمران شدیم. بچه ها گرم صحبت بودند، یکی از افزایش قیمت خودرو حرف می زد و اون یکی از آرایش جدید گروههای سیاسی کشور برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری سال 92. چراغهای برج میلاد، تو آسمون شب تهران می درخشید و ما همچنان در بزرگراه شهید چمران، به سمت شمال شهر در حرکت بودیم.

از کنار چشم انداز هتل چند ستارۀ استقلال عبور کردیم و به گمانم وارد محلۀ خوش نشین ولنجک شدیم. تو حال و هوای خودم بودم که شیب رو به بالای خیابان و عبور برق آسای خودروهای لوکس از کنارمون، باعث شدند تا نسبت به ویژگیهای محله حساس بشم.

شاید خیلی از آدمهایی که از اتوبان چمران وارد محلۀ ولنجک میشن، مقصدشون بام تهران و تله کابین توچال باشه ولی ما دنبال یه جای دیگه ای بودیم. ما میخواستیم بریم زیارت قبور شهداء اون هم تو بلندترین منطقۀ مسکونی تهران.

توی راه یکی از رفقا ماجرای تدفین غریبانه شهدای کهف رو تعریف کرد و قبل از اینکه به انتهای داستان برسه بغض امانش رو برید.

به پای تپۀ شهدای کهف که رسیدیم بوی غربت و مظلومیت فرزندان گمنام خمینی(ره)، چشمای بچه ها رو خیس کرد. البته ما گله ای نداریم. آقایان دفاع مقدس دیده، فی سبیل الله به جنگ هم رفته اند تا شاید تکه نانی بیشتر سهم سفرۀ حزبشون بشه و چند روزی در مناصب دنیا شکم های جاه طلبیشون رو بزرگتر کنند.

وقتی وارد غار کوچک شهدای مظلوم مدفون در ولنجک شدیم، تهران و آدمهاش روی سرمون خراب شدند. به یکی از رفقا گفتم نمی دونم تا بحال اهالی شهید پرور ولنجک به اینجا مشرّف شدند یا نه ؟ رفیقم خندید و گفت آقاجون اگه قرار بود مشرف بشن که لازم نبود ما برای زیارت بیایم بالای تپه.

روی یکی از قبور نوشته شده بود سومار – عملیات مسلم بن عقیل. یاد گیسکه و سومار افتادیم. یاد شهدایی که با لبهای تشنه پرواز کردند. کاش مسئولان صدا و سیمای ما نشانی کهف الشهداء را بلد بودند. البته ما از متولیان رسانه ملی هم گله ای نداریم.

پنج شهید تفحص شده از مناطق عملیاتی مختلف دور هم جمع شدند تا بالا نشین های تهران یادشون باشه که برای پیروزی و حفظ این انقلاب خون داده شده. هر چند ما مطمئن هستیم که مردم ایران هرگز عقب نشینی نخواهند کرد. اون شب بی اختیار یاد و خاطرۀ مردان سیاست در دلم زنده شد. مردانی که حاضرند برای صندلی قدرت، از همه چیز عبور کنند، حتا از خون شهداء. برخی از آقایون بازاری که با اعتبار همین مردم سوار بر خوردوهای آلمانی میشن، اینروزها تو خیال خودشون وکیل مردم شدند و بجای ما حرف می زنند. شاید یادشون رفته که خیلی وقته مردم دوست و دشمن واقعیشون رو می شناسند.

زیارت کهف الشهداء حال قشنگی داشت. اون شب به تدفین شهدای گمنام تو محله های تهران فکر می کردم. شاید بعضی وقتها ما حق ناشناس بودیم و به این ستاره ها کم توجهی کردیم. شاید هم تو گذر زمان عهدهای کهنه یادمون رفته. بی شک و تردید اگه روسای قوای ما بجای قشون کشی سیاسی و صف کشی مقابل ولایت، به دنبال حق مردم بودند، حالا دخترک بهرمانی زاده اعدام شده بود و پسر فرنگ رفته هاشمی، منتظر صدور حکم اعدام بود. البته سابق بر این عرض شد که ما گله ای نداریم. چون از قهر قوۀ قضائیه می ترسیم.

ما یادمان نمی رود که شهداء آبروی ایران اسلامی هستند. ما به زیارت شهدا می رویم حتا اگر مجبور شویم از محلۀ ولنجک عبور کنیم.

 

كسي مثل تو باران را نفهميد / غريبي هاي طوفان را نفهميد
نشست و روح دريا را غزل كرد /  كسي كه خط پايان را نفهميد...


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    ازچه نوع مطالبي استقبال ميكنيد
    آمار سایت
  • کل مطالب : 18
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 12
  • آی پی دیروز : 10
  • بازدید امروز : 14
  • باردید دیروز : 7
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 21
  • بازدید ماه : 21
  • بازدید سال : 28
  • بازدید کلی : 1,315